وبلاگ پرورش افکار

برترین مجموعه آموزش قانون جذب

وبلاگ پرورش افکار

برترین مجموعه آموزش قانون جذب

پرورش افکار، بی شک برترین مجموعه آموزش قانون جذب و موفقیت همیشگی در عرصه کسب و کار و روابط با دیگران است.
سعی کرده‌ایم مقالات مفید و به روز را در این قسمت از سایت پرورش افکار به صورت رایگان در اختیار شما قرار دهیم. تمام تلاش تیم توانمند پرورش افکار جمع آوری کامل ترین بانک مقالات برای شما دوستداران علوم ذهنی است.
آرزوی امیر شریفی درخشش ایران و ایرانیان است و پرورش افکار وسیله ما برای رسیدن به این هدف …

۳۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

برای موفق شدن، این سه بهانه را از خود دور کنیم

اصول موفقیت در زندگی,اصول موفقیت در کار,اصول موفقیت درزندگی

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 10 امتیاز : 4.2]
 

برای موفق شدن در زندگی، این سه بهانه را از خود دور کنیم

وقتی پای مانع پیشرفت کردن به میان می‌ آید، ما معمولاً بدترین دشمن خود هستیم. دلیلش چیست؟ خیلی وقت‌ ها، تقصیر زبان خودماست، و بهانه‌ هایی که از آن بیرون می‌ پرد. زبان، یکی از قدرتمندترین ابزار ماست و روزانه از آن استفاده می‌ کنیم، اغلب هم بی‌ خبر از توان تخریبی آن هستیم.

اصول موفقیت در زندگی

کلماتی که از دهان‌ مان خارج می‌ شوند می‌ توانند محبوب‌ مان کنند یا ما را درهم بکوبند. کلماتی که برای گفتن انتخاب می‌ کنیم به‌ طرز شگفت‌ انگیزی می‌ تواند کمک‌ مان کند یا به موفقیت‌ مان آسیب بزند. اگر هر یک از این بهانه‌ ها را می آوریم، باید متوقف‌ شان کنیم.

1- هرچه قرار باشد بشود، می‌ شود.

اگر تمام تلاش‌ مان را در جهت هدف‌ مان برای رسیدن به موفقیت کرده باشیم، خیلی عالی است که این ایمان و اطمینان را داشته باشیم که همه‌ عوامل برای کمک به موفقیت‌ شما دست به دست هم خواهند داد. اما اگر تصمیم بگیریم منتظر بمانیم تا ببینیم “سرنوشت” چه چیزی برای‌ مان درنظر گرفته، به مشکل برخواهیم خورد، یعنی زمانی‌ که دست از انجام کارهای لازم درمسیر هدف اصلی‌ مان برداریم، مشکلات بروز خواهند کرد.

دیگر نگوییم: “هرچه بخواهد بشود، می‌ شود”، بگوییم:”من آن را شدنی خواهم کرد”.

2- من شاد بودن را به ثروتمند بودن ترجیح می‌ دهم.

چرا ما معمولاً ثروت و شادی را دو ماهیت مجزا و ناسازگار می‌ دانیم؟ به گذشته‌ مان برگردیم و یادآوری کنیم که به‌ عنوان یک بچه چه ذهنیتی از پول داشتیم. آیا پدرومادرمان گرفتاری‌ ها و مضیقه‌ های‌ شان با پول را در ذهن ما با گفتن این‌ که پول درآوردن راحت نیست، در ذهن ما حک کردند؟ به ما می‌ گفتند که پول، ریشه تمام بدی‌ هاست؟

رابطه ما با پول لزوماً نباید سخت یا مایه افسوس باشد، و مطمئناً ما را تبدیل به یک شرور نخواهد کرد. بله البته بعضی از افراد از پولشان برای کارهای بسیار ناخوشایند استفاده می‌ کنند و ممکن است پول و ثروت بعضی‌ها را تبدیل به انسان بدی کند. اما می‌ توان به‌ خوبی هم از آن استفاده کرد، پول می‌ تواند ما را به انسان بهتری تبدیل کرده، آسایش‌، امنیت و نفوذمان را افزایش دهد.

طرزفکرمان در مورد پول را همین حالا تغییر دهیم، از اعماق وجودمان باور داشته باشیم که ما لایق ثروت هستیم و از آن هوشمندانه و مدبرانه استفاده خواهیم کرد.

3- من وقت ندارم.

همه ما بیست و چهار ساعت در شبانه‌ روز داریم و هفت روز در هفته. ما چه وقت‌ مان را تلف کنیم و چه از آن برای فعالیت در مسیر اهداف بزرگ‌ مان بهره ببریم، استفاده از این توجیه که “وقت نداریم”، انتخاب خود ماست. تنها چیزهایی که نباید برایشان وقت داشته باشیم، افراد منفی و بهانه‌ ها هستند. اگر برای‌ مان مهم باشد، وقتش را پیدا خواهیم کرد؛ ما باید وقتش را بوجود آوریم.

در ذهن یک فرد موفق، فضایی برای بهانه‌ ها وجود ندارد.

پرورش افکار

  • Fa Nazari
  • ۰
  • ۰

زندگینامه هنری فورد – Ford

بیوگرافی هنری فورد,جملات زیبای هنری فورد,زندگی نامه هنری فورد

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 36 امتیاز : 4]
هنری فورد کیست؟

بیوگرافی هنری فورد موسس شرکت فورد

در زندگی نامه هنری فورد اینگونه آمده است که: هنری فورد در جولای 1863 در مزرعه ای در دیربرن میشیگان به دنیا آمد. سال های نخست زندگی او در همان مزرعه سپری شد. مثل اغلب کودکان روستایی قرن نوزدهم، اوقات هنری فورد در مدرسه ای یک کلاسه یا در مزرعه می گذشت. هنری فورد خیلی زود دریافت که علاقه اش بیش از آنکه متوجه کار روی گاوآهن باشد، به سر در آوردن از شیوه ی کار گاوآهن معطوف است. هنری فورد از همان سنین کودکی به کارهای مکانیکی علاقه نشان می داد و در مقابل از کارهای روزمره مزرعه بی زار بود.

هنری فورد پس از خاتمه تحصیلات دبستانی به عنوان شاگرد ماشین کار در دیترویت به کار پرداخت. سپس تعمیر کار و سرانجام استادکار شد.

در ابتدای فعالیت های کاریش، فورد در یک تعمیرگاه ماشین آلات به عنوان شاگرد مکانیک در ازای دستمزد ۲.۵ دلار در هفته کار می کرد. هنگامی که در سال 1885 کارل بنز و گوتلیب دایملر، هر کدام مستقل از دیگری، اتومبیل خود را اختراع کرده و روانه بازار کردند فورد جوانی بیست و دو ساله بود.
«کالسکه بدون اسب» خیلی زود توجه هنری فورد جوان را به خود جلب کرد.

بیوگرافی هنری فورد,جملات زیبای هنری فورد,زندگی نامه هنری فورد

هنری فورد در سن ۲۲ سالگی ازدواج کرد و ۵ سال بعد صاحب یک فرزند پسر بنام «ادسل» شد. بعد از دو سال کار بر روی بهینه کردن موتور خود، آن هم تنها در زمان هایی که وقت اضافی داشت، هنری فورد اولین اتومبیل خود را بنام Quadricycle در زیرزمین خانه اش تکمیل کرد و با آن در طول خیابان دترویت رانندگی کرد.

  • ۰
  • ۰

چرا باید رازدار باشیم

چگونه راز دار خوبی باشیم,چگونه رازدار باشم,چگونه رازدار باشیم

رای شما ثبت شد

رازداری چیست؟ چگونه راز دار خوبی باشیم؟

راز و البته حفظ آن مقوله ای است که همیشه با آدمی بوده است

تا دلمان می‌ گیرد به دنبال بهانه کوچکی می‌ گردیم تا با اطرافیان‌ مان درد و دل کنیم و با حرف زدن، کمی از بار روانی مشکلات‌ مان کم کنیم، اما گاهی همین درد و دل‌ های ساده و خودمانی کار دست مان می دهد. وقتی درد و دل می کنیم یادمان می رود بعضی حرف ها نه تنها از دلمان بلکه نباید از چاردیواری مان بیرون رود.

رازم را نگهدار

راز و البته حفظ آن مقوله ای است که همیشه با آدمی بوده است. این که فرد رازش را به چه کسی بگوید و به چه کسی نگوید، دغدغه ای است که همواره ذهن آدمی را به خود مشغول داشته است. یکی از دشوارترین مواقع در زندگی آدمی وقتی است که بفهمد رازش فاش شده و دشوارتر از آن وقتی است که بفهمیم این راز از سوی فردی خودی فاش شده که زمانی محرم اسرارمان بوده است.

حریم خصوصی را چگونه تعریف می کنید؟ 

براساس منابع علمی، حریم خصوصی یعنی یک فرد یا گروه بتواند خود یا اطلاعات مربوط به خود را مجزا کند و در نتیجه بتواند خود یا اطلاعاتش را با انتخاب خویش در برابر دیگران آشکار کند. ریشه و اساس مشکل حریم خصوصی مربوط به افشاگری نامناسب و بدون کنترل داده های شخصی است. 

برخی از مردم به سادگی رازهای خود و دیگران را افشا می کنند و پیامدهای منفی آن را نمی سنجند.

و به قول سعدی:

“خامشی به که ضمیر دل خویش – به کسی گویی و گویی که: مگوی”

“ای سلیم! آب ز سرچشمه ببند – که چو پر شد، نتوان بستن جوی”

راههای رازداری:

چگونه راز دار خوبی باشیم,چگونه رازدار باشم,چگونه رازدار باشیم

  • ۰
  • ۰

تفاوت زنده بودن و زندگی کردن

دوست داشتن,ریتم زندگی,زندگی کردن

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 14 امتیاز : 4.4]
 زنده بودن یعنی نفس کشیدن. یعنی اکسیژن را داخل ریه‌ ها بکشیم و دی‌ اکسیدکربن را بیرون کنیم. یعنی هوای تازه را داخل ریه‌ ها آورده و هوای مسموم را بیرون بفرستیم. شاید این آسان‌ ترین کار به نظرمان برسد. آنقدر ساده که خیلی از ما فقط به همین کار تا آخر عمرمان بسنده می‌ کنیم، یعنی فقط نفس می‌ کشیم. 

رسیدن به جایگاهی که والدین‌ مان آرزو دارند، نفس کشیدن. پیدا کردن کار، نفس کشیدن. قدم زدن از خانه تا محل‌ کار، نفس کشیدن…
زنده بودن موفقیتی به حساب نمی‌ آید. نفس کشیدن، راه رفتن، دویدن، غذا خوردن و انجام کارهای اولیه‌ ای که برای سالم نگه داشتن بدنمان کافی است کار سختی نیست. واقعاً زنده نگه داشتن خودمان کار خاصی نیست، همه ما این کار را می کنیم.
موفقیت واقعی، آدم‌ هایی که همه درمورد آنها حرف می‌ زنند، آنهایی هستند که واقعاً یاد گرفته‌ اند چطور زندگی کنند. آدم‌ هایی که کاری جز فقط نفس کشیدن انجام می‌ دهند. 
زنده بودن و زندگی کردن با هم فرق دارد. زنده بودن یعنی راکد بودن. یعنی همانطور که نفسمان را حبس کرده‌ ایم، اجازه بدهیم جریان ما را از فراز و نشیب‌ های خود عبور دهد. 
یعنی ثابت ایستادن روی پله‌ برقی که به سمت بالا در حرکت است. یعنی اجازه بدهیم دیگران ما را به سمت خط پایان بکشانند.
زندگی کردن چیزی متفاوت با این است. زندگی کردن یعنی بند آوردن نفس کسی، گاهی قطع شدن نفس خودمان و اینکه گاهی اصلاً یادمان برود که نفس بکشیم. این درست متضاد زنده بودن است، چون زندگی کردن همیشه نزدیک‌ تر به مرگ است.
زندگی کردن یعنی اجازه ندهیم ریتم زندگی، ما را تسلیم خود کند. زندگی کردن یعنی هیچ لحظه‌ ای را از دست ندهیم. یعنی آنقدر جیغ بزنیم که به نفس‌ نفس بیفتیم و آنقدر بخندیم که نفسمان بند بیاید. یعنی آنقدر گریه کنیم که دیگر نفسی برایمان باقی نماند. یعنی حس کنیم که همه چیز در یک لحظه تمام خواهد شد و برای آن آماده باشیم. 
زندگی کردن به معنی نگه داشتن، شمردن و نگاه کردن به نفس‌ هایمان نیست. یعنی یادمان برود که نفس بکشیم. یعنی در فرصت‌ ها و اشتیاق هایمان شیرجه بزنیم، خلاف جریان شنا کنیم و تا مرز غرق شدن پیش برویم.

  • ۰
  • ۰

راههای تربیت فرزندان امیدوار و موفق

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 9 امتیاز : 4.4]

 اگر میخواهیم در آینده فرزند ما حس امیدواری را در تمام مراحل زندگی داشته باشد باید همین امروز به فکر آن باشیم و این حس را در او نهادینه کنیم.

شاید بسیاری از ما دوران جوانی را دوره‌ ای می‌ دانیم که ارتباط تنگاتنگی با بحث «امید» دارد. چرا که این دوران، زمانی است که انتظار داریم تا افراد امیدوارانه پیگیر اهداف خود باشند. از سویی زمانی که جوانان یک جامعه امیدوار به آینده باشند، آیندهٔ آن جامعه نیز تضمین شده است اما واقعیت این است اگر می‌ خواهیم در دوران جوانی، فرزندانی موفق و امیدوار داشته باشیم، باید بذر امید را سال‌ ها قبل و در دوران کودکی در دل آن ها کاشته باشیم. اما چه طور می‌ توانیم کودکانی امیدوار تربیت کنیم تا خیالمان از آینده آن‌ ها نیز آسوده باشد؟

یکی از مهم‌ ترین نظریه‌ پردازان روان‌ شناسی امید، چارلز اسنایدر است. او امید را دارای سه سازه تعریف می‌ کند؛ «اهداف» و «قدرت اراده» و «قدرت گزینه‌ ها». در واقع فرد امیدوار، کسی است که اهداف مشخصی دارد و با دقت اراده و در نظر داشتن قدرت گزینه‌ ها آن اهداف را دنبال می‌ کند. اما منظور از این سه سازه چیست؟

اولین سازه امید “داشتن اهداف” است. البته افراد امیدوار و ناامید ممکن است در داشتن اهداف با هم تفاوت چندانی نداشته باشند، چرا که افراد ناامید نیز ممکن است به دنبال اهدافی در زندگی باشند، هر چند در بسیاری از واقع اهداف در این گروه از افراد مشخص و دقیق نیست. اما به هر صورت دو سازه بعدی می‌ تواند تفاوت این دو گروه از افراد را به خوبی روشن کند. منظور از “قدرت اراده”، داشتن انرژی و توان برای پیگیری اهداف است. به صورتی که فرد به راحتی دست از اهداف خود برنداشته و زود دست از خواسته‌های خود برندارد. «قدرت گزینه‌ ها» نیز به این نکته اشاره دارد که برای رسیدن به یک هدف همیشه بیش از یک مسیر وجود دارد. اگر راهی را امتحان کرده و شکست خوردیم، اطمینان به این‌که هنوز راه‌ های بسیار دیگری برای امتحان وجود دارد، می‌ تواند نشان دهنده باور ما به قدرت گزینه‌ ها باشد.

  • ۰
  • ۰

زندگینامه گوتلیب دایملر – مختــرع اتومبیل

اختراع موتور احتراق,بیوگرافی گوتلیب دایملر,زندگی نامه گوتلیب دایملر

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 17 امتیاز : 4.4]
گوتلیب دایملر کیست؟

درباره مخترع اصلی اتومبیل بحث‌ های زیادی در گرفته و اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از طرفداران بنز، مخترع اتومبیل را کارل بنز می‌ نامند. از سویی دیگر نام آرماند پژو نیز در لیست مخترعین اتومبیل جای دارد. لئون برپوله یکی دیگر از مبتکران اتومبیل است اما در واقع باید گفت که طبق اسناد و مدارک به جا مانده (گوتلیب دایملر) نخستین موتور احتراق داخلی و نخستین موتورسیکلت و نخستین اتومبیل را اختراع کرده است .گوتلیب دایملر توانست یک گاری بدون اسب را به حرکت درآورد. گوتلیب دایملر با تلاش شبانه‌ روزی خود موفق به ساخت موتور درون‌ سوز شد و آن را بر روی موتور سیکلت و سپس اتومبیل قرار داد. اکنون به شرح حال زندگی این مخترع بزرگ می‌ پردازیم.

بیوگرافی گوتلیب دایملر

در زندگی نامه گوتلیب دایملر اینگونه آمده است که: گوتلیب دایملر در ۱۷ مارس ۱۸۳۴ در شوندرف آلمان به دنیا آمد. خانواده گوتلیب در سطح متوسط جامعه قرار داشتند. پدرش جوهانس دایملر نانوا بود و مادرش فردریکا در خانه برای مردم خیاطی و گلدوزی می‌ کرد. پدر و مادر گوتلیب دایملر همه تلاش خود را برای راحتی و آسایش فرزندشان به کار می‌ بردند. بعد از تولد گوتلیب دایملر، دو فرزند دیگر پا به این خانه گذاشتند و جمع خانوادگی آنها به پنج نفر رسید و گوتلیب صاحب خواهر و برادر شد.در آن زمان به ویژه در شهر کوچکی چون شوندرف مردم به تحصیل فرزندشان توجهی نمی‌ کردند و پسرها باید از همان دوران کودکی در کنار پدرشان مشغول به کار می‌ شدند و خرج خود و خانواده را درمی‌ آوردند.
اما پدر گوتلیب دایملر با این نظریه مخالف بود و به دلیل این‌ که خودش در دوران کودکی فرصت تحصیل پیدا نکرده بود و تمام اوقات زندگی خود را در کنار تنور نانوایی ایستاده بود، آرزو داشت فرزندانش تحصیل کنند و به مقامات بالا دست یابند و به رویاهای پدر جامه عمل بپوشانند. گوتلیب دایملر نیز از همان دوران طفولیت هوش سرشار خود را ابراز کرد. کتاب‌ های داستانی را که مادرش برای وی می‌ خواند بلافاصله حفظ می‌ کرد. همچنین طبق تربیت صحیح والدینش رفتار و اخلاق بزرگ‌ منشانه در این کودک پنج ساله به خوبی مشاهده میشد.پدر، گوتلیب دایملر را به مدرسه برد. او هم هر چه را می‌ آموخت به سرعت یاد می‌ گرفت. علاقه عجیبی به درس خواندن داشت. تمام مدت زنگ تفریح در کلاس می‌ نشست و درس می‌ خواند و مسائل ریاضی برای خودش طرح می‌ کرد. گوتلیب دایملر مانند سایر بچه‌ ها به بازی علاقه‌ ای نداشت و اوقات خود را در تنهایی و حل مسائل ریاضی می‌ گذراند.
گوتلیب دایملر سیزده ساله بود که دوران دبستان و دبیرستان را به پایان رساند و زودتر از بچه‌ های هم‌ سن و سال خود دیپلم گرفت. به طور کلی پسری منزوی بود و بچه‌ ها به او حسودی می‌ کردند زیرا همیشه مورد تشویق معلمان خود قرار می‌ گرفت. همکلاسی‌ هایش با او حرف نمی‌ زدند و در بازی‌ های دسته جمعی گوتلیب دایملر را کنار می‌ گذاشتند البته گوتلیب دایملر نیز علاقه چندانی به بازی با آنها نداشت او به دنبال هدفی والا بود و می‌ خواست با ادامه تحصیل باعث افتخار والدینش شود. او حتی روزهای یکشنبه که روز تعطیل به حساب می‌ آمد باز هم درس و مطالعه را کنار نمی‌ گذاشت.

  • ۰
  • ۰

چگونه فرزندی موفق داشته باشیم

بچه‌ های موفق,تربیت فرزندان موفق,چگونه فرزند موفق داشته باشیم

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 14 امتیاز : 4.4]

چگونه فرزندان موفق داشته باشیم

موفقیت فرزندان تا حد زیادی مرتبط با اصول تربیتی والدین است و اگر می خواهیم فرزندی موفق داشته باشیم باید از همان بدو تولد این هدف را دنبال کنیم.

همه‌ ی پدر و مادرها دلشان می‌ خواهد بچه‌ هایشان دنبال دردسر نگردند، خوب درس بخوانند و وقتی بزرگ شدند کارهای فوق‌ العاده‌ ای انجام دهند. اما چطور به عنوان والدین به این آرزوی‌ مان برسیم؟ اگر چه برای بزرگ کردن یک بچه‌ ی موفق دستورالعمل معینی وجود ندارد اما تحقیقات روانشناسی به عوامل معدودی اشاره دارند که پیش‌ بینی می‌ کنند در این راه موفق می‌ شویم.

تربیت فرزندان موفق

جای تعجب ندارد که اکثر این عوامل به پدر و مادر بستگی دارد. در ادامه به ویژگی‌ هایی می‌ پردازیم که پدران و مادران کودکان موفق در آن اشتراک دارند:

۱- بچه‌ ها را به انجام کارهای روزمره‌ ی خانه وادار می‌ کنند

جولی لیثکات-هیمز (Julie Lythcott-Haims)، مشاور اسبق سال اولی‌ های دانشکده استنفورد و نویسنده‌ ی کتاب «چگونه یک انسان بالغ تربیت کنیم» حین یکی از برنامه‌ های سخنرانی تدتاک (TED Talks) می‌گوید: «اگر بچه‌ ها ظرف نمی‌ شویند به این معناست که شخص دیگری دارد این کار را برایشان انجام می‌ دهد.»

او اضافه می‌ کند: «و اینگونه است که بچه‌ ها شانه خالی کردن از انجام کارها را می‌ آموزند؛ و از اینکه یاد بگیرند کار را باید انجام داد و هر یک از ما در بهبود نتیجه‌ ی نهایی باید سهمی داشته باشیم باز می‌ مانند.»

جولی لیثکات-هیمز اعتقاد دارد بچه‌ هایی که کارهای خانه را انجام می‌ دهند در آینده به عنوان نیروی کاری شناخته می‌ شوند که قادرند به خوبی با دیگران همکاری کند و به این دلیل که شخصاً تقلا کردن را تجربه کرده‌ اند از همدلی بالاتری برخوردار هستند و می‌ توانند به طور مستقل وظایفی را عهده‌ دار شوند.

  • ۰
  • ۰

زندگینامه محمد حسن گنجی – پدر علم جغرافیای ایران


بیوگرافی محمد حسن گنجی,پدر علم جغرافیای ایران,پروفسور محمد حسن گنجی

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 8 امتیاز : 5]

بیوگرافی محمد حسن گنجی

در زندگی نامه پروفسور محمد حسن گنجی پدر علم جغرافیا اینگونه آمده است که: محمد حسن گنجی در سال 1291 در شهرستان بیرجند به متولد شد. پدر وی، ابوتراب مدتها نایب الحکومه شهر قاین بود. ‎افراد خانواده وی در خدمت امرای قاینات (بیرجند) یعنی ‏خاندان علم بودند. پدرش به‎ ‎کشاورزی و دامپروری اشتغال داشت. محمد حسن گنجی سه برادر و دو خواهر داشت که چهار نفر‎ ‎آنها در مدارس محلی بیرجند به تدریس اشتغال‎ ‎داشتند.

محمد حسن گنجی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود گذراند و پس از آن برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد. در تهران به دارالمعلمین عالی رفت و در‎ ‎رشته تاریخ و جغرافیا تحصیل کرد و به درجه کارشناسی ‏نائل آمد. سپس در حدود سال 1312 به‎ ‎عنوان دانشجوی برگزیده به اروپا اعزام شد و در دانشگاه ویکتوریا منچستر انگلستان به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۱۷، لیسانس تخصصی خود را در جغرافیا اخذ کرد.
در سال دوم ماندن درانگلستان بود که پس از یک‎ ‎‏‌سال مطالعه و بررسی رشته‌ های گوناگون، ‏تصمیم خود را گرفت که در زمینه جغرافیا‎ ‎کار کند و از آن زمان تاریخ برای او در درجهٔ دوم ‏قرارگرفت.

محمد حسن گنجی در آن سال در‎ ‎گروه تخصصی جغرافیا در دانشگاه منچستر نام نویسی کرد و پس از چهارسال ‏توانست لیسانس‎ ‎تخصصی و ممتاز در جغرافیا‎ ‎را به دست آورد که برابر کارشناسی ارشد به‎ ‎شمار می آید. محمد حسن گنجی دلیل گرایش خود را به جغرافیا و به ویژه هواشناسی، دو رویداد‎ ‎خشکسالی و سیلی می‌ دانست که ‏در روزگار کودکی و نوجوانی در زادگاهش رخ داده و باعث‎ ‎آسیب زیادی به روستاییان شده بود. محمد حسن گنجی در سال 1331 مجدداً با استفاده از بورس تحصیلی عازم آمریکا شد و مدرک دکتری خود را در رشته جغرافیا، از دانشگاه کلارک دریافت کرد. پایان نامه دکتر محمد حسن گنجی درباره آب و هوای ایران به زبان انگلیسی به چاپ رسیده‌ است.

  • ۰
  • ۰

چگونه در لحظه حال زندگی کنیم


چگونه در لحظه حال زندگی کنیم,چگونه در لحظه زندگی کنیم,در زمان حال زندگی کنید

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 19 امتیاز : 4.5]
 

در لحظه زندگی کنید، در زمان حال زندگی کنید

در لحظه زندگی کردن: تصور هر لحظه زندگی، ما را وادار می کند که ارزش آن لحظه را طولانی تر و معنادارتر سازیم. وقتی که در لحظه زندگی می کنیم، بجای….

زندگی کردن در لحظه یا حال به معنی آن است که با تمام حواس خود، هشیار و آگاه به زمان حال باشیم. این بدین معنی است که به گذشته فکر نکنیم یا در آن ساکن نباشیم و نیز مضطرب و نگران آینده نباشیم.

وقتی شما توجه خود را به زمان حاضر یا حال می دهید، بر روی کاری که در دست دارید تمرکز می کنید. شما تمام توجه خود را به آنچه که بایستی انجام بدهید، متمرکز می کنید و تا رسیدن به نتیجه پیش می روید.

تصور هر لحظه زندگی، شما را وادار می کند که ارزش آن لحظه را طولانی تر و معنادار تر سازید. وقتی که در لحظه زندگی می کنید، بجای جستجوی کمیت زمان، از هر دقیقه لذت می برید و آن را مزه مزه می کنید. کمیت را فدای کیفیت نمی کنید.

البته، این به معنی آن نیست که برنامه ای ندارید، اهداف خود را مشخص نکرده و یا خود را برای آینده آماده نمی کنید. شما تمام این امور را می توانید انجام دهیم و در عین حال از هر لحظه لذت ببرید، درست به همان شکلی که بر شما آشکار می شود.

بطور مثال، اگر هدفمان این باشد که هر روز ورزش کنید، می توانید این ورزش را در حالی انجام دهید که از لحظات تمرین و فرایند واقعی آن لذت ببرید(یا حداقل در آن لحظه حضور داشته باشید).

  • ۰
  • ۰

با میلتون اریکسون و قصه درمانی آشنا شویم

;کتاب میلتون اریکسون,بزرگترین هیپنوتیزم درمانگر تاریخ,بیوگرافی میلتون اریکسون

لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 24 امتیاز : 4.3]

در مقاله قبل به بیوگرافی میلتون اریکسون پرداختیم و در این مقاله به دکتر میلتون اریکسون و قصه درمانی اش می پردازیم.

میلتون اریکسون: در ژانویه 1919 دبیرستان را تمام کردم، در ماه اوت شنیدم که در اتاق مجاور سه پزشک با مادرم حرف می زدند: ” این پسر تا صبح فردا می میرد “.

به شدت ناراحت و عصبی شدم. چطور دلشان می آید به مادری بگویند که پسرش تا صبح فردا می میرد؟ بی عدالتی است. حتک حرمت است.

کمی دیرتر مادرم به اتاق من آمد. چهره ملایمی داشت. وقتی به او گفتم صندوق بزرگ موجود در اتاق مرا جابجا کند، گمان می کرد که هذیان می گویم. می خواستم صندوق در زاویه متفاوتی کنار تخت من قرار بگیرد. مادرم صندوق را کنار تخت من گذاشت، اما مرتب به او می گفتم که آن را جابجا کند. آنقدر اینکار را کرد تا من راضی شدم. صندوق جلو دید مرا گرفته بود. نمی توانستم از پنجره بیرون را تماشا کنم. گفتم لعنت بر من اگر تا قبل از دیدن غروب فردا بمیرم. اما تنها نیمی از آن را دیدم. بعد از آن سه روز بی‌ هوش شدم.

این داستان مربوط به 17 سالگی دکتر میلتون اریکسون “بزرگترین هیپنوتیزم درمانگر تاریخ” می شود که در آن سال‌ ها مبتلا به فلج اطفال شده بود و در حالی که در یک قدمی مرگ قرار گرفته بود با امیدی وصف ناپذیر، همانگونه که خواندید خود را از مرگ نجات می دهد و با استفاده از نیروی ذهن قادر می شود که خود را از کمند معلولیت رها کند و این مرد شریف نهایتاً 79 سال عمر می کند.

;کتاب میلتون اریکسون,بزرگترین هیپنوتیزم درمانگر تاریخ,بیوگرافی میلتون اریکسون

درمان های عجیب میلتون اریکسون “قصه درمانی اریکسون”

هنگامی که یک بیمار روحی و روانی پیش میلتون اریکسون می آمد، در اکثر مواقع ابتدا بیمار را در خلسه ای سبک (همان آرامش و ریلکس معمولی) فرو می برد و بعد یک قصه برای بیمار تعریف می کرد و بعد از قصه بیمار را مرخص می کرد و بیمار هنگامی که از در خارج می شد در بهت و حیرت زیر لب غرغر می کرد که : “مردک لعنتی! فقط یه قصه؟! همین؟! این دیگر چجور کلاهبرداری است؟ حیف پولی که برای ویزیت داده ام. لعنت به من که به همین سادگی فریب این شیاد لعنتی را خوردم …”  اما همان بیمار بعد از چند روز حضوراً و یا طی نامه ای در کمال سپاسگزاری و شگفتی به میلتون اریکسون اظهار می داشت : ” آقای اریکسون انگار که معجزه ای روی داده است. از آن روز که از نزد شما آمده ام اتفاقات شگرفی برای من رخ داده است. نمی دانم چگونه ولی روش شما کاملاً جواب داده است آقای اریکسون واقعا متشکرم احساس خیلی خوبی دارم…”

داستانهای میلتون اریکسون گاه پر مفهوم و گاه ساده و گاه نیز به عمد گیج کننده، نامفهوم و بی سر و ته بود و گاهی نیز هرگز پایانی نداشتند. هدف میلتون اریکسون از داستان گویی، کار کردن بر روی ذهن ناخودآگاه بیمار بود. او پیامها و اهداف خود را در قالب یک داستان به بیمار تلقین می کرد و  برای اینکه ذهن هشیار بیمار را دور بزند و از دخالت و مقاومت آن در برابر تلقین جلوگیری کند، گاه به عمد روش بی سر و ته گویی و یا گیج کنندگی و یا استعاره گویی را در پیش می گرفت تا به این ترتیب ذهن هشیار را موقتاً گمراه کند و بتواند مستقیماً با ذهن ناخوداگاه بیمار در ارتباط قرار گیرد (به قول ریچارد بندلر یکی از بنیانگذاران NLP تا گیج نشوید قادر به یادگیری نخواهید بود).

اکنون چند نمونه از داستانهای دکتر اریکسون را برای شما می نویسم و برای اختصار تنها داستانهای بسیار کوتاه را انتخاب کرده ام:

« دخترم از مدرسه آمد و گفت: بابا همه بچه های مدرسه ناخن می جوند. من هم می خواهم مثل بقیه بشوم.

گفتم: بله تو هم می خواهی مثل بقیه باشی. برای دخترها مثل بقیه بودن مهم است. تو از آنها خیلی عقب هستی. آنها خیلی تمرین کرده اند، برای رسیدن به آنها باید همه روزه تمرین کنی. اگر روزی سه بار و هر بار پانزده دقیقه در ساعات معین ناخن بجوی به آنها می رسی. برای اینکار ساعتی به تو می دهم که بتوانی وقت را دقیقاً رعایت کنی. ابتدا برایش جالب بود اما پس از مدتی از خیر اینکار گذشت. پیش من آمد و گفت: بابا می خواهم مد جدیدی در مدرسه درست کنم. ناخن های بلند بهتر هستند. »

« در روستای لاول ویسکانسین در 12 نوامبر قبل از ساعت چهار بعد از ظهر برای نخستین بار برف بارید. پسری که روی سومین صندلی در ردیف سوم کنار پنجره نشسته بود نمی دانست که تا کی این حادثه را در خاطر نگه خواهد داشت. نمی دانستم که … دقیقاً می دانستم… 12 نوامبر 1912 بود. برف سبکی باریده بود. »

« خیلی ها نگران بودند که چرا در سن چهار سالگی هنوز حرف نمی زنم. خواهرم که دو سال از من کوچکتر بود حرف می زد. هنوز هم حرف می زند اما مطلبی را بروز نداده است. خیلی ها ناراحت بودند که من چهار ساله شده ام و هنوز حرف نمی زنم. اما مادرم خیلی راحت می گفت: وقتی زمانش برسد حرف می زند. »

« یکی از روزها گاوچرانی سوار بر اسب به کوهی رسید. کوه به اندازه ای بلند بود که با یک نگاه نمی توانست همه آن را ببیند. باید دوباره نگاه می کرد. تا جایی که توانست به بالا نگاه کرد و بعد از نقطه ای که چشمش تا آنجا را دیده بود به بالاتر نگاه کرد. »

داستانهای میلتون اریکسون,درمان های عجیب میلتون اریکسون,دکتر میلتون اریکسون

« بومیان تاراهومارا در جنوب غربی چی هوا هوا می توانند بدون اینکه فشار خونشان افزایش یابد و یا نبضشان تندتر بزند یکصد مایل بدوند. در المپیک 1928 آمستردام چند تن از این بومیان در مسابقه دو ماراتن شرکت کردند اما هیچکدام برنده نشدند. آنها فکر می کردند 25 مایل اول برای گرم کردن بدن است. کسی به آنها نگفته بود که مسابقه دو ماراتن تنها 25 مایل است. »

میلتون اریکسون تنها داستان خود را تعریف می کند و بر عهده ذهن ناخودآگاه فرد می گذارد که راز و پیام این داستانها را کشف کند. پیام این داستانها بعضی ساده و بعضی پیچیده و بعضی نیز به عمد گنگ است و این وظیفه ضمیر ناخوداگاه است که پیام داستان را به تدریج جذب کند. اینگونه ضمیر هشیار نیز خلع سلاح می شود چرا که چیزی به او تحمیل نشده است که بخواهد در برابر آن از خود مقاومت نشان بدهد.    برگرفته از کتاب میلتون اریکسون ” قصه درمانی “

منبع : پرورش افکار
  • Fa Nazari