پدرها همیشه بوده اند. ساکت، مقاوم، پشت صحنه. اما وقتی صحبت از زندگی روزمره، قهرمانی ها، تلاش و الهام می شود، کمتر کسی به شغل پدرش اشاره می کند. در انشاهای مدرسه، در گفت وگوهای دوستانه، در رسانه ها، معمولاً مادرها در مرکز توجه اند یا اگر هم از پدر سخنی به میان آید، شغلش موضوع اصلی نیست؛ بلکه صرفاً «نقشی حمایتی» دارد. اما چرا؟ چرا درباره شغل پدرها کمتر حرف می زنیم؟ آیا این فقط یک عادت فرهنگی است یا ریشه در ساختارهای اجتماعی و خانوادگی دارد؟
سکوت پدرانه، دیده نشدن شغلی
سال هاست که پدر در فرهنگ ما نماد تأمین کننده بی صداست؛ کسی که باید کار کند، زحمت بکشد، ناله نکند و با غرورش، حتی شادی های کوچک را پنهان کند. شغل پدر در بیشتر خانواده ها چیزی نیست که درباره اش گفت وگو شود. نه خود پدر تمایل دارد از سختی های کارش حرف بزند، نه فرزندان فرصت یا انگیزه ای برای سؤال دارند.
در بسیاری از خانه ها، کسی دقیق نمی داند پدر دقیقاً چه کاری انجام می دهد. فقط می دانند ساعت ۶ صبح می رود و شب خسته برمی گردد. شاید اگر بدانیم پدر در کارخانه ای پر سر و صدا، در گرمای تابستان و سرمای زمستان، ایستاده روی دستگاه های سنگین کار می کند، نگاه مان به «شغل» او متفاوت شود.
فرهنگی که کار پدر را وظیفه می داند، نه افتخار
یکی از دلایل مهم این بی توجهی، باور نادرست وظیفه داشتن است. وقتی کاری به عنوان وظیفه تعریف شود، تمجید و صحبت درباره آن هم کم رنگ می شود. بسیاری از ما یاد گرفته ایم که کار کردن پدر، چیزی طبیعی است. مثل آب خوردن، مثل نفس کشیدن. اما آیا واقعاً طبیعی است که یک انسان هر روز بدون وقفه، صرفاً به خاطر تعهدش به خانواده، بخشی از عمر و سلامت خود را در مسیر کار صرف کند؟
در همین فضاست که حتی انشا درباره شغل پدر و اهمیت آن هم گاهی به چند خط ساده و بی احساس محدود می شود؛ جملاتی کلیشه ای که نه عمق دارد، نه روایت. انگار ما هم به مرور یاد گرفته ایم که درباره کار پدر، زیاد صحبت نکنیم.
تأثیر این سکوت بر فرزندان
نادیده گرفتن شغل پدر، تنها یک موضوع احساسی نیست. این مسأله، می تواند مستقیماً بر شخصیت و هویت فرزندان تأثیر بگذارد. کودکی که نمی داند پدرش دقیقاً چه می کند، یا چرا کاری که انجام می دهد ارزشمند است، ممکن است نسبت به پدرش احساس نزدیکی نکند. یا حتی بدتر: در دوران نوجوانی از شغل پدرش خجالت بکشد.
این فاصله، به مرور می تواند اعتمادبه نفس فرزند را کاهش دهد یا او را از ریشه های هویتی اش دور کند. در مقابل، وقتی پدر درباره شغلش صحبت می کند، سختی هایش را توضیح می دهد و از افتخارهایش حرف می زند، فرزند نیز درک بهتری از معنای تلاش، مسئولیت و موفقیت پیدا می کند.
نسل پدرها و نسل فرزندان؛ دو تعریف از کار
نسل پدرها، نسلی بود که بیشتر با معیارهای ثبات شغلی، درآمد مستمر و تأمین خانواده شناخته می شد. علاقه و هیجان، کمتر در اولویت بود. در حالی که نسل امروز به دنبال معنا، خلاقیت و رضایت شغلی است. این تفاوت نگرش باعث می شود بعضی فرزندان، شغل پدر را پایین تر یا کم ارزش تر از چیزی بدانند که خودشان در ذهن دارند.
اما حقیقت این است که اگر آن شغل بی اهمیت نبود، زندگی خانواده نمی چرخید. از پول مدرسه گرفته تا اجاره خانه و حتی اینترنتی که با آن به دنبال آینده می گردیم، نتیجه همان شغل پدر است. فرقی نمی کند راننده باشد یا معلم، کارگر یا فروشنده، پدرها ستون های بی صدای زندگی اند.
چطور این الگو را تغییر دهیم؟
- اول: شنیدن را تمرین کنیم. گاهی کافی است از پدر بپرسیم: «امروز کارت چطور بود؟» یا «دقیقاً چه کاری انجام می دی؟»
- دوم: به شغل ها معنا بدهیم. حتی اگر ساده باشد، شغلی که با مسئولیت انجام می شود، قابل احترام است.
- سوم: در مدرسه ها، رسانه ها و محتواهای آموزشی، فضای گفت وگو درباره مشاغل واقعی پدران ایجاد کنیم.
با همین قدم های ساده، می توان تصویری واقعی تر، عاطفی تر و انسانی تر از شغل پدرها ساخت.
نتیجه گیری
شغل پدر، فقط ابزار تأمین مالی خانواده نیست. بخشی از هویت جمعی ماست. وقتی درباره آن حرف نمی زنیم، بخشی از واقعیت زندگی مان را نادیده می گیریم. پدرها همیشه در میدان کار هستند، اما همیشه در قاب روایت های ما جایی ندارند. شاید وقت آن رسیده که این قاب را بزرگ تر کنیم و با دقت بیشتری نگاه شان کنیم؛ نه فقط به عنوان نان آور، بلکه به عنوان انسان هایی که با شغل شان، زندگی ما را ممکن می کنند.
- ۰۴/۰۵/۱۷