میخواهم موفق باشم
چرا برخی اینگونه تصور میکنندکه یک مامور شهرداری نمی تواند موفق باشد؟ چرا یک شاگرد تنبل نمی تواند موفق باشد؟ چرا فکر می کنیم که آن کسی که ورشکست کرده دیگر نمی تواند طعم موفقیت را بچشد؟ چرا فکر میکنیم کفاشی سر کوچه موفق نیست؟
چگونه میتوانیم موفق باشیم؟ هر کسی تعبیری از موفقیت در ذهن خود دارد که زندگی او را بر اساس همان تعبیر شکل میدهد. بسیاری از افراد میپندارند که موفقیت در هر رشته ای فقط به معنی رسیدن به اوج و نوک قله میباشد. مثلا در رشتۀ کفاشی کسی موفق است که یک کارخانۀ بزرگ تولید کفش در کشور داشته باشد و یا در رشتۀ سوپرمارکت، کسی موفق است که بزرگترین سوپرمارکت محله را داشته و بصورت شبانه روزی کار کند، کسی در کارش موفق میشود که تحصیلات عالیه داشته باشد.
مثالهایی که در بالا اشاره نمودم، نوعی طرز فکر است که متاسفانه در بعضی افراد باعث کاهش سرعت رشد و گاهی باعث یاس و ناامیدی می شود.
کلا از موفقیت تعابیر متفاوتی ارائه شده که هرکسی تعریفی از این واژه در ذهن خود دارد. اما تعریفی که من خدمتتان معرفی می کنم بدین شرح است:
زندگی نردبانی است بی پایان که هر پلۀ این نردبان نوعی از موفقیت است و هر کدام امتیاز مخصوص خود را دارند.
شاید گاهی امتیاز پلۀ چهارم از امتیاز پلۀ ششم بیشتر باشد و نیز برعکس. هر رویدادی که در زندگی ما باعث پیشروی و جلو رفتن باشد، حتی به اندازۀ یک قدم، نوعی موفقیت است. هر حادثه ای که باعث تحول ما باشد، حتی به اندازۀ یک دست شستن، موفقیت است. موفقیت چیزی نیست که بتوان برای آن معیار تعیین کرد. مامور شهرداری هم اگر بتواند پس از مدتی مسئول مامورین شهرداری قسمت خود باشد، به موفقیت دست پیدا کرده است. کفاشی سرکوچه اگر بتواند یک مغازۀ کمی بزرگتر برای خود دست و پا کند، به موفقیت دست پیدا کرده است و بهمین ترتیب.
این موفقیت ها اگر به صورت زنجیروار به یکدیگر متصل شوند، موفقیتی بزرگ را رقم خواهند زد. واضحتر بگویم: از قدیم می گفتند “پول، پول می آورد” اما بهتر است که امروز به جای این عبارت بگوییم “موفقیت، موفقیت می آورد”. زیرا وقتی ما پیشرفت خود را، هرچند کوچک، به عنوان یک موفقیت قلمداد کنیم، آنگاه از عملکرد خود راضی شده ایم و بنابر اصول فکری، این موفقیت نوعی تجربۀ مفید را برای ما رقم می زند. این تجربۀ مفید خود بخود باعث می شود که ما بخواهیم این تجربه را دوباره تکرار کنیم و این چنین زنجیرۀ موفقیت هایمان رقم خواهند خورد.(قانون جذب)
تصور کنید وقتی آن کفاش سرکوچه، از اینکه مغازه ای کمی بزرگتر اجاره کرده و کمی کار خود را گسترش داده است، احساس موفقیت کند، سپس از اینکه یک شاگرد برای خود گرفته، احساس موفقیت کند، پس از دو سال که مشتریان او زیاد شدند و مجبور شد مغازه ای بزرگتر تر بگیرد باز هم احساس موفقیت کند، در آخر این کفاش، یک کفاشی بزرگ در حاشیۀ خیابان خواهد زد!
از خصوصیات افراد موفق برای کفاش میتوان گفت که هرگز با خود نگفته ” ای بابا… این کفاشی هم شد شغل؟ این چه شغلیه؟ من تا آخر عمرم باید کفشهای بوناک مردم رو بدوزم…” و همچنین هرگز با خود اینگونه فکر نکرده “من هرگز به محمد آقا کفاش نمی رسم… اون ارث باباش بهش رسید، برای همین پولدار شد…”.
این کفاش همیشه با خود می گفت که “من بالاخره یک روز بزرگترین کفاشی شهر را خواهم داشت، با چهار نفر کارگر و یک نفر آبدارچی، با یک مغازۀ ۵۰ متری که تازه در کنار کفاشی، کیف و کمربند هم تعمیر خواهم کرد(اگر هم سفارشی برای روکش ماشین برایم آمد، قبول میکنم) نخندید!!!! این همان نقشۀ موفقیت است که در ذهن افراد شکل گرفته و به آنها هرآنچه را که بخواهند می دهد.کسی که نقشۀ موفقیتش فقط در راه رسیدن ارث پدر و پدرزن شکل گرفته و یا کسی که نقشۀ موفقیت خود را با برنده شدن در قرعه کشی ها میداند، هرگز موفق نخواهد شد.
هر کسی می تواند موفق باشد ولی …
حتما این را تجربه کرده ایم که فقط پلۀ اول نیاز به کمی تلاش دارد و مابقی پله ها خودبخود طی می شوند. فقط کافیست که قلق موفقیت به دستمان بیاید. همین که نقشۀ موفقیت را در سرمان داشته باشیم و فقط متکی به خودمان باشیم. به کمک هیچ کس حساب نکنیم و مطمئن مطمئن مطمئن باشیم که روزی (دیر یا زود) به همان نقطه ای که می خواهیم، می رسیم. فقط مطلب مهم این است که رسیدن به آن نقطۀ مورد نظر نیاز به رسیدن به چند ایستگاه دارد. پس آن ایستگاهها را با صبر و حوصله طی کنیم. هیچ کس یک شبه به آن هدف مورد نظرش نرسیده است.
موفقیت نسبی است. این شما هستید که موفقیت را به کمک قانون جذب معنا میکنید.
- ۹۶/۰۴/۱۵