چطور می توانیم به آرامش درونی برسیم
«آرامش درونی انسان یا آرامش فکر، نداشتن مشکل در زندگی نیست، بلکه توانایی کنار آمدن با مشکلات است.»
من هم مثل خیلی آدم های دیگر، سالهای زیادی از زندگی ام را نفهمیده بودم که آرامش درونی یک انتخاب است. مطمئن نیستم چه فکر می کردم. شاید باور نداشتم که کسی بتواند یک آرامش درونی ماندگار داشته باشد. می دانستم که احساس آرامش خودم همیشه موقت بوده است.
زندگی من فراز و نشیب های زیادی داشته است. موقعیت های سخت زیادی برایم پیش آمده بود که باید با آنها کنار می آمدم. باور داشتم که آرامش درونی را فقط قدیس ها و راهب ها می توانند به دست آورند، یا آنهایی که زندگی تاریک دنیا را انتخاب می کنند که لازم نیست با مشکلات روزمره دست و پنجه نرم کنند.
در دنیای خودم سردرگم بودم و نمی دانستم وقتی همیشه مشکلی در زندگی خودم یا آنهایی که دوستشان دارم وجود دارد، چطور می توانم به آرامش برسم.
درواقع، تصورم این بود که دنیا سراسر چیزهای منفی است که در روزنامه ها می خوانم، در تلویزیون می بینم و از دیگران می شنوم.
اینها چیزهایی هستند که احساسات ما را درگیر می کنند، اخبار زن گمشده ای که به قتل رسیده، تراژدی بچه ای که توسط یک راننده مست کشته شده، تعداد آدم های بی خانمان، سونامی که جان هزاران نفر را می گیرد و …
بعد ماجراهایی که به خانه خودم نزدیک ترند، شوهر دوستم که به سرطان مبتلا شده و پزشک ها گفته اند تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نیست، پدرم که دچار فراموشی شده، ازدواج دوستم که در حال فروپاشی است، همه اتفاقاتی که قلبم را جریحه دار می کنند.
در زندگی شخصی ام هم، احساساتم با کنترلی که حس می کردم روی شادی و خوشبختی ام دارم، بالا و پایین می رفت. حس عروسک خیمه شب بازی را داشتم و بارها و بارها از خودم می پرسیدم، «چطور وقتی احساساتم بالا و پایین می رود، می توانم آرامش قلبی داشته باشم؟»
وقتی به عقب نگاه می کنم، می دانم که باور داشتم که احساساتم مهم اند. از اینها گذشته، آیا احساسی بودن بخش مهمی از زنده بودن نیست؟ احساسات به من حس واقعی بودن می دادند و باعث می شدند بتوانم با دیگران همدردی کنم.
اما در عمق وجود خودم، بیشتر وقت ها احساس خوبی نداشتم. دلم می خواست آنقدر احساسی نباشم. دلم می خواست از همه مشکلات زندگی ام خلاص شوم، به عصبانیت ها و حرف های دیگران واکنش ندهم و در قلبم آرامش داشته باشم.
نیاز شدیدی بود برای تغییر دادن وضعیت یا متوقف کردن چرخه منفی اتفاقات که به نظر می رسید کنترل روابط و زندگی من را در دست گرفته است.
باور دارم که این تصمیم بود که مدام در ذهن و قلبم چرخ می خورد و جستجوی معنوی من را پیش برد و کمکم کرد با وجود همه مشکلاتی که در زندگی ام بود، یک روش زندگی آرامش بخش تر کشف کنم.
می دانستم که همانطور که ماه ها و سالها پیش می روند، در تصمیمم برای تغییر روش زندگی ام مصمم تر می شدم.
پس از تلاش برای رسیدن به آرامش درون، چند سال پیش بود که بالاخره توانستم به آرامش درونی برسم، می دانم که مجموعه ای از تغییرات بود که من را به آنجا رساند. تغییراتی مثل …
باور اینکه دیگران دوستمان دارند
با درک اینکه اتفاقات منفی دوران کودکی باعث می شود احساس کنیم کسی دوستمان ندارد و اعتماد به نفسمان پایین بیاید، سعی کردم حقیقت را درمورد خودم کشف کنم. این چیزی نبود که باور داشتم درست است!
باور اینکه دیگران دوستمان دارند از شناختن خودمان سرچشمه می گیرد، از قضاوت نکردن خودمان یا دیگران بخاطر اشتباهاتی که مرتکب می شویم و از تفکرات هر روز که باعث می شود عشقی بدون شرط برای چیزی بزرگتر از خودمان احساس کنیم.
کنترل و تغییر افکارمان
یک زمانی باور داشتم که هیچ کنترلی روی فکرهایم ندارم، چون هیچوقت فکر نمی کردم که افکار را می توان تغییر داد. بعد شروع کردم به متمرکز شدن بیشتر روی افکارم و متوجه شدم بیشتر چیزهایی که به آن فکر می کنم احساس واقعی ام نبودند.
فقط با توجه کردن به فکرها می توانیم ببینیم که خیلی از آنها مبتنی بر ترس یا قضاوت هستند. و چون بدون هیچ مقاومتی می آیند و می روند، بیشتر ما به صورت ناخودآگاه در طول زندگی هایمان دچار مشکل می شویم چون باور داریم که ما همان فکرهایمان هستیم. وقتی پدیدار می شوند یا غیب می شوند اصلاً به آنها نگاه نمی کنیم یا دربرابرشان مقاومت نمی کنیم. با قبول کردن آنها، به آنها اجازه می دهیم اعتقادات و باورهایمان درمورد خودمان و زندگی مان را شکل دهند.
وقتی شروع به تشخیص آنها کنیم، میتوانیم تغییرشان دهیم. وقتی ببینیم افکارمان تا چه اندازه با احساس واقعی ما متفاوت هستند، می توانیم فکر دیگری را جایگزین آن در ذهنمان کنیم.
مهربان بودن
با دیدن و حس کردن مهربانی دیگران، می فهمیم که تا چه اندازه این مهربانی ها در زندگی روزمره مهم هستند. در برخورد با تماس های تلفنی مسئله ساز، مثل فردی عصبانی که آنطرف خط است، می توانیم تصمیم بگیریم که مهربان باشیم.
وقتی دوستی از ما می خواهد در کاری کمکش کنیم، می توانیم تصمیم بگیریم که به مهربانانه ترین صورت ممکن به او پاسخ دهیم.
وقتی کسی برای کمک مالی از ما تقاضا می کند، می توانیم با مهربانی به این تقاضا پاسخ دهیم. مشخص است که زمان هایی هست که نمی توانیم نیاز طرف مقابل را برآورده کنیم اما وقتی هم وسیله لازم برای برآوردن نیاز او را نداریم، «نه» گفتن با مهربانی بهترین انتخاب است.
گاهی اوقات رد کردن مهربانانه برای کمک کردن برای رشد فردی دیگران بسیار مهم است و به آنها این امکان را می دهد که درس های مهمی برای زندگی شان بگیرند.
وقتی کسی درمورد کسی که می شناسیم غیبت می کند، می توانیم با سکوت مهربان باشیم و وارد شدن به بحث آنها را نپذیریم. با انتخاب مهربانی، اجازه می دهیم که انرژی مثبت از ما به دیگران هم سرایت کند و از نزدیک شدن انرژی منفی به ما جلوگیری می کند. به این ترتیب، ارتباطی با نفس والای خود برقرار می کنیم و می فهمیم که مهربان بودن واقعاً تا چه اندازه خوب است.
وارد کردن تمرین پذیرش به زندگی روزانه
شاید رمز احساس آرامش واقعی این است که بتوانیم آنچه که هست را بپذیریم. پذیرش یعنی صدای نفسمان را شنیده و آن را رد کنیم. اینکه بدانیم تنها کسی که می توانیم تغییر دهیم خودمان هستیم کمکمان می کند اینکار را انجام دهیم.
به محض اینکه به این فکر کنیم که چیزی سر جایش نیست، یا چیزی آنطور که باید باشد نیست، یا در مورد یک موقعیت خاص یا یک فرد منتقدانه رفتار می کنیم، می فهمیم که نتوانسته ایم آنچه که هست را همانطور بپذیریم و خواسته ایم روی چیزی که بیرون از ما است کنترل داشته باشیم.
این دنیا پر از انرژی های منفی و دیوانگی هاست اما همه ما می توانیم یاد بگیریم چطور با آرامش درونی زندگی کنیم.
این زمانی اتفاق می افتد که نسبت به خودمان و آنچه که هستیم آگاه تر شویم، بدانیم که کسانی هستند که دوستمان دارند، افکارمان را تغییر دهیم، مهربانی کردن را تمرین کنیم و همه چیز را همانطور که هست بپذیریم.
وقتی عشقی بدون قید و شرط قلبمان را پر کند، می پذیریم که نمی توانیم به عقب برگردیم و چیزهایی که الان داریم را نادیده نمی گیریم و قدر آرامشی که الان پیدا کرده ایم را می فهمیم.
آخر اینکه، به آرامش قلبی دست پیدا می کنیم که با وجود همه مشکلات و سختی های زندگی، بر جا می ماند.
منبع : پرورش افکار
- ۹۷/۰۷/۰۹